نتایج جستجو برای عبارت :

پسر کدخدا چطوره؟

محبوب من 
در آخرین نامه‌ات گفته بودی چرا دیگر نمی‌نویسی؟ نوشتن چون خیش بستن بر خویش است مزرعه‌ات را آباد می کنی اما مردمی که پول ندارند نمی‌توانند محصولاتت را بخرند، ترجیح می‌دهند کمی بخورند و بقیه را دور از چشم تو در توبره کنند و ببرند. 
و اگر محصولت خوب باشد چوب کدخدا بر فرقت فرود می‌آید. راستی یک سال است کسی حالم را نمی پرسد پارسال که کدخدا حالم را گرفت هم‌ولایتی‌ها دسته دسته ترکم کرده‌اند انگار که جذامی دیده باشند ، از من فرار می‌ک
شنبه هفته قبل یعنی یازده آبان آقای محمدحسن قدیری ابیانه به دانشگاهمون دعوت شده بودند. با یه سرچ تو اینترنت می تونین در موردشون اطلاعات بدست بیارید.
مراسم خوبی بود.در پایان مراسم در هنگام تقدیر از ایشون بهشون گفتند که در زمان انقلاب در تلویزیون ایتالیا یک جمله طلایی گفته اید و اون این بوده که: به نام خداوند قوی تر از ناوهای آمریکا.
ایشون بعد اندکی تامل با خنده گفتند:
البته الان باید بگوییم که به نام خداوند قوی تر از کدخدا!
عکس حاضر نمایی از بردشیر مرحوم کدخدا مدی بهرامسیرآسترکی می باشد در قبرستان بنه وار آسترکی
چهره های حاضر درعکس نوادگان آن بزرگوارمی باشند که همگی دارفانی را بدرود گفته 
مرحوم کدخدا مدی درسال 1318هجری قمری پس از یک قرن عمربابرکت وعزت دست از زندگی دنیا کشیده و به منزل ابدی پیوست
وی درطول عمرگرانمایه اش زحمات زیادی برای طایفه آسترکی وایل بختیاری کشید وبه طوریقین میتوان گفت که بعدازوقایعی که درحوالی سال1200 قمری برای طایفه آسترکی وایل بختیاری پ
همین که پشت فرمان ماشین می‌نشینم، پشت پرده افکارم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. آدم‌ها از ناکجاآباد مقابل کاپوت ماشینم پرتاب می‌شوند و من تک تکشان را زیر می‌گیرم. همین وضعیت گاه و بی گاه توی خواب هم به سراغم می‌آید. یک ماشین ترمز بریده، وسط اتوبان می‌مالد به در و دیوار و جدول و ماشین‌های لاین‌های اطراف و خودم که محکم فرمان را توی مشت گرفته‌ام و از وحشت آب می‌شوم زیر صندلی. برعکس نوجوان‌های دیگر، هرگز علاقه‌ای به رانندگی نداشتم، به ضرب و
همین که پشت فرمان ماشین می‌نشینم، پشت پرده افکارم تبدیل به میدان جنگ می‌شود. آدم‌ها از ناکجاآباد مقابل کاپوت ماشینم پرتاب می‌شوند و من تک تکشان را زیر می‌گیرم. همین وضعیت گاه و بی گاه توی خواب هم به سراغم می‌آید. یک ماشین ترمز بریده، وسط اتوبان می‌مالد به در و دیوار و جدول و ماشین‌های لاین‌های اطراف و خودم که محکم فرمان را توی مشت گرفته‌ام و از وحشت آب می‌شوم زیر صندلی. برعکس نوجوان‌های دیگر، هرگز علاقه‌ای به رانندگی نداشتم، به ضرب و
فکر کنم دیگه زمان اون رسیده که آهنگ سالار عقیلی رو بذاریم و همگی با هم گریه کنیم...
" ایران فدای اشک و خنده‌ی تو، دل پر و تپنده‌ی تو
فدای حسرت و امیدت، رهایی رمنده‌ی تو
ایران! اگر دل تو را شکستند، تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی ‌نشانی، که پای درد تو نشستند
...
ایران! به خاک خسته‌ی تو سوگند به بغض خفته‌ی دماوند
که شوق زنده ماندن من ، به شادی تو خورده پیوند
ایران! اگر دل تو را شکستند، تو را به بند کینه بستند
چه عاشقان بی‌نشانی، که پای درد تو ن
قالب جدید رو چطور ارزیابی میکنید؟
نظراتتون برام خیلیییییییی مهمه ، لطفا بدون رودربایستی بگید
ممنون
البته هنوز کلی ریزه کاری داره (از نظر خودم :دی) 
ولی بازم هرجاش احساس کردید اشکال داره ، بگید لطفا
سرعت لودش چطوره؟ چشمتونو اذیت نمیکنه؟
از کاربرای موبایل به خاطر ریسپانسیو نبودنش عذر میخوام ، در اسرع وقت درست میکنم
+منتظرم ، دست مترجمش درد نکنه ^_^
یکی بود،
یکی نبود. پادشاهی بود که وزیر با عقل و هوشی داشت. یک روز پادشاه همراه
وزیرش سوار اسب شد و برای شکار به صحرا رفت تا آهویی شکار کند. آهو زرنگ و
تیزرو بود. هر چه پادشاه تیر انداخت، به آهو نخورد. شاه و وزیرش با اسب
دنبال آهو تاختند و ساعت ها آهو را دنبال کردند، اما اگر تو در کف دست من
مویی می بینی، آن ها هم آهو را دیدند حتی به گرد پای آهو هم نرسیدند. انگار
آهو یک قطره آب شده بود و رفته بود توی زمین.شاه و وزیرش خسته و کوفته
رفتند و رفتند تا به
روستای شیشه قلعه
 
نام محلی :حاجی آباد
جمعیت :۲۰۷ نفر
زبان:زبان مردم این روستا کردی است . البته به زبانهای ترکی و فارسی هم تسلط دارند.
اشتغال:
شغل مردم این روستا کشاورزی و دامداری است.اما شماری از جوانان روستا برای امرار معاش در کارخانجات شهرک صنعتی الوند و بویین زهرا و لیا مشغول به کار هستند.
 
محصولات کشاورزی:
 
محصولاتی از قبیل :جو .گندم.یونجه.هندوانه.خربزه.ذرت.و در مناطقی برای مصرف شخصی گوجه.بادمجان.کدو.خیار.فلفل.پیاز.سبزی.کشت میشود.
 
دستگ
سیکل معیوب تا صبح نخوابیدن ها، غلت زدن تا طلوع، شنیدن اولین صدای قار و اولین صدای جیک و اولین صدای استارت خوردن یک ماشین، شکسته نشد! حالا من پشیمون از خواب بعدازظهر، در حالیکه سرم رو به انفجاره، نه از درد، که از سنگینیِ این فکر میکنم که چه بر سر این خونه پر از آرامش آوردی تو که من دیگه نمیتونم شبها همه چراغ هارو خاموش کنم، توی تختم بخزم و بخوابم.
چطوره که امروز رو از همین ساعت پنج و خورده ایِ صبح شروع کنم؟ قهوه جوش رو بذارم روی گاز، حوله م رو بر
در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند.جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود...
ادامه مطلب
در حالی که حسن روحانی به دنبال بستن با کدخدا است ، دانشجویان کره ای (دانشجویان کره جنوبی) به نشانه اعتراض به حضور نیروهای نظامی آمریکا در کشورشان ، از دیوار اقامتگاه سفیر ایالت متحده در این کشور بالا رفتند. آنها فهمید که مشکل اصلی ، دولت فعلی آمریکا نیست بلکه اندیشه حاکم در نظام آمریکا و خوی استکباری آن است ولی تو هنوز نفهمیدی! اگر حسن روحانی رئیس جمهور کره جنوبی بود، احتمالا این دانشجویان را بی شناسنامه می خواند.
 
امروز یاسر ازم پرسید حالت چطوره؟
و من متفاوت با همیشه‌م که می‌گم "شکر" یا می‌گم "خسته و خوب! :))"، یه کم فکر کردم و جواب دادم "تو به‌ترین موود (mood)م نیستم ولی حالم خوبه :)"
امروز به سوال همیشگی جوابی همیشگی ندادم... ریئکشن نبود!
فکر کردم که "صدرا! واقعا حالت چطوره؟!"
 
سیر تفکرم منو برد به دو سال پیش...
به خودم گفتم که این خوب بودن حالت از کجا میاد؟
جواب دادم از نگاهی که به دنیا و اتفاقاتش پیدا کردم....
پرسیدم نگاهت از کجا میاد؟
جوابش مشخص بود! از تلاشی
قحطی، خرافات، مرگ 
فضاش اولش خیلی ترسناک بود برام به مرور بهتر شد. کتاب خیلی متفاوتی بود برا من و دوسش داشتم. 
 
کدخدا ، ننه رمضان ، رمضان،  پسر مشدی صفر ، اسلام، عباس، اسماعیل، حسنی ، مشدی ریحان ... آدمهایی که خیلی از ما دور نیستن...
 
جمله‌ی خیلی خاصی نداشت، فقط از این تیکه خوشم اومد : 
خاله گفت : خیال میکنی سگ با شستن تمیز میشه؟
عباس گفت : همه‌ی شما خیال میکنین فقط با کشتن تمیز میشه
 
حالا بهار اینجاست.آن بهارِ همیشه سبز،شاد،سرخوش،که شبی از شب های سرد و تیره ی اسفندماه،کدخدا نوید آمدنش را به اهالی دِه داده بود.نوید صبح روشنی که پس از آن،جهان مُشت مُشت شکوفه و گل بر زمین می ریخت و آبادی،عطر نوروزی به خود زده و لباس نو به تن کرده،به درخت ها صبح بخیر می گفت.درخت ها دیگر،از خواب بلند خود برخاسته اند و خمیازه ی اول صبحی شان را هم کشیده اند.و بهار،بر فراز زمین،چایش را روی اجاق خورشیدِ اول فروردین ماه دم کرده است و حالا،دارد به ج
اینترنت ما وصل شده فقط مسئولین گفتن برای اتصال اول باید گوشی رو محکم بکوبیم تو دیوار که قشنگ تنظیمات جا بیفته بعد هم هر ۵ دقیقه گوشی تکون بدین که ته نشین نشه:/
 
 
کدوم شهر هستین و وضعیت اینترنت چطوره؟
ما همچنان refresh کنان به انتظار نشسته ایم!
سلاماینجا چقده شلوغ پلوغ شده
خوب خیلی دلم برای اینجا تنگ شده بود هر چند که الان یه سالنامه خریدم توش همه چی زندگی مو می نویسم ( دست کسی نیفته یه وقت:| )
حالتون چطوره؟؟
می بینم که وبلاگاتونو سر پا نگه داشتیدا
بدون من خوش میگذره؟؟
الان واقعا نمی دونم چی بگم فقط اینکه خیلی خوبین همه تون:)
 عه جمله ادبی ننوشتم ... ایمممم به ذهنم نمیرسه چرا؟؟؟
دلم گرفته از روزگار.....
از این روزگاری که داره گلچین میکند  و  خوب ها رو با خودش میبره و ما.....
نمی دونم ولی واقعا دیکه وم آوردم ..... از اول ماه رمضان  که  داریم عزیزان مون از دست میدیم و به ما نرسیده  یکی دیگه......تازه   عزای  باباجی  بیرون اومده بودیم .....تازه دیروز  اربعین امام حسین بود ......

پ.ن : آرزو داشتم امسال  مثل ۸ سال پیش برم کربلا  اما قسمتم نبود ....چرا کدخدا بهترینها رو انتخاب کرده بود .....ای کاش منم در این راه بمیرم ...
پ.ن ؛ دوتا از بستگان 
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
+ قالب چطوره
خوبم:
خوبم؛
شبیه فانوس کنج انباری
که دل پری از لامپ ها دارد
خوبم، 
شبیه گلدان کنار پنجره
که با حسرت
گل های آفتابگردان مزرعه را می نگرد
خوبم؛ 
شبیه قایق خسته
در خشکی 
که می داند دیگر به آب نمی افتد
خوبم؛
شبیه نوار کاستی
که سال هاست آواز عشق اش
در پس خاطره ها جا مانده
خوبم...
تو چطوره؟!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
و سلام به خودم و سلام به شما و سلام به سال جدید
ورود به سال جدید رو تبریک میگم.
بریم و ببینیم که گلدونمون حالش چطوره. 
بازم یکی دو ماهی شده که نیومدم و مثل همیشه امیدوارم دیگه از این به بعد مرتب بیام. ان شاء..
یک سری خاطارت از اربعین 97 مونده که ننوشتم.
دو ماه آخر سال 97 هم که کلا خاطرات رو ننوشتم ولی یکی دوتا خاطره خوبش رو که یادمه رو می نویسم.
بریم ...
سرِ صبح رفته بودم ازمایش خون بدم که ببینم وضعیت چطوره و اینا و داشتم به این فکر میکردم که چقدر سلامت روح و جسم مهمه که اگه ما این دوتا رو نداشته باشیم و هرچیزی داشته باشیم انگار هیچی نداریم و تصمیم گرفتم بیشتر مراقب خودم باشم .
میدونین توی بدن ما میلیون ها سلول وجود دارن که تنها دغدغه شون ماییم روا نیست که ازشون غافل بشیم 
همین 
مرگ بر جامعه مردسالار و خودخواهی آدم‌ها و تنهایی اجباری.
 
بعضی وقت‌ها لبریز می‌شم، دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. باید خراب کنم، باید داد بزنم، باید حقیقت رو بکوبونم توو صورتشون. چطوره که یه چیزی برای خودشون خوبه ولی برای بقیه بده؟ بله، اینو باید کوبوند توو صورت همه. تا بفهمن با منِ بیچاره چیکار کردن. من که بدی‌ای نکرده بودم!
محمد خان موسیوند کیست؟
در مهاجرت بخش بزرگی از موسیوندها از مسکن اصلی
خود در دشت خاوه در نورآباد دلفان به مناطق دیگر لرستان، مرحوم محمد خان موسیوند
نقش مهمی داشته است. این مهاجرت حدود دویست و پنجاه سال قبل انجام شده است یعنی در
عهد کریم خان زند. مرحوم محمد خان موسیوند یک پسر به نام عبدال و شش دختر داشته
است. دخترهای او واسطۀ خویشاوندی موسیوندها با خانواده‌ها و ایلات و طوایف بزرگ
لرستان و به ویژه بیرانوندها و سگوندها می‌شوند:
1)     
مادربزر
محمد خان موسیوند کیست؟

در مهاجرت بخش بزرگی از موسیوندها از مسکن اصلی
خود در دشت خاوه در نورآباد دلفان به مناطق دیگر لرستان، مرحوم محمد خان موسیوند
نقش مهمی داشته است. این مهاجرت حدود دویست و پنجاه سال قبل انجام شده است یعنی در
عهد کریم خان زند. مرحوم محمد خان موسیوند یک پسر به نام عبدال و شش دختر داشته
است. دخترهای او واسطۀ خویشاوندی موسیوندها با خانواده‌ها و ایلات و طوایف بزرگ
لرستان و به ویژه بیرانوندها و سگوندها می‌شوند:
1)     
مادربزر
دولت روحانی برابر است با:
دولت گرانی و نوسان شدید ارز.
دولت گرانی اجناس و کالاهای اساسی و مایحتاج مردم.
دولتی که فاصله طبقاتی را به صورت نمایی افزایش داد.
دولتی که به جای کار برای مردم ، فقط شعار داد.
دولتی که همه چیزش سیاسی بود( یارانه دادنش، مذاکره برجامش ، کمک به زلزله زده ها در آن ، کمک به سیل زده ها در آن و...)
دولتی که همه گروه های غیردولتی ، به نیابت از آن دولت ، به مردم خدمت می رسانند.
دولتی که همه اش به دنبال فرافکنی است.
دولتی که تکلیفش با خ
حقیقتش،
من خودمم گاهی دوست دارم به گرگ زاده زنگ بزنم، ازش بپرسم حالت چطوره؟ خوبی؟
ولی شما به آدمی که هیچ رحمی نداره، متکبره، خودخواهه، چی میخواین بگین؟
طرف در کمال قباحت اومده میگه من عمدا کمکت نکردم که بخوری به زمین گرم. واقعا با این آدم چه حرف مشترکی میشه داشت؟
با کسی که آرزوشه به زمین خوردن دورو بریاشو ببینه چه حرف مشترکی میشه داشت؟
خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
همیشه از سفر میترسم
از اینکه تو مسیر اتفاقی بیفته بمیرم
نمیدونم چرا فقط موقع سفر این ترس زیاد میشه؛ انگار از نرسیدن به مقصد و هدفم میترسم!
خیلی وقته این ترس تو وجودمه و هنوز موفق به مهارش نشدم!
 
 
از اینا که بگذریم...
فردا عازم مشهد هستم ان شاالله
دوستان مشهدی، اونجا هوا چطوره؟
​​​​​
دعای  گوی همتون هستم؛ به نیت شما هم قدم برمیدارم:)
 
سلام دوستان.حالتون چطوره؟ امیدوارم که عالی باشین.
دوست داشتم این وبلاگ رو بزنم تا به کمک اون در مورد مسایل مختلف از جمله خشکسالی صحبت کنیم. لذا سعی می کنیم که یک بعدی نباشیم و در مورد مسایل مهم گوناگون و کاربردی علمی نیز مطالبی را با هم به اشتراک بگذاریم.
از اینکه اینجا هستید خیلی خوشحالم و از شما سپاسگذار.
دوستون دارم.
سلاممممم،وی درحالی که روی مبل مچاله گشته و حبیب گوش میکند برای شما می نویسد:)حالتون چطوره؟حال منو بخواید بدونید بد نیستم شکر خدا:)
دلم لک زده براتون،برا شعرای جناب قدح،برای دانشجوهای استاد دانشگاه بیان:)،برا گندم گون که دلم می خواست بیشتر ازش خبر داشتم و و و...
این روزا کرونا نفسمو بریده،نه که گرفته باشما،خونه موندن داره روانیییممم می کنه،در چهار سال اخیر سابقه نداشته سه هفته تو خونه بمونم
فقط کتاب می خونم و فیلم می بینم تا تایممو پر کنم
شما
روستای شیشه قلعه
 
نام محلی :حاجی آباد
جمعیت :۲۰۷ نفر
زبان:زبان مردم این روستا کردی است . البته به زبانهای ترکی و فارسی هم تسلط دارند.
اشتغال:
شغل مردم این روستا کشاورزی و دامداری است.اما شماری از جوانان روستا برای امرار معاش در کارخانجات شهرک صنعتی الوند و بویین زهرا و لیا مشغول به کار هستند.
 
محصولات کشاورزی:
 
محصولاتی از قبیل :جو .گندم.یونجه.هندوانه.خربزه.ذرت.و در مناطقی برای مصرف شخصی گوجه.بادمجان.کدو.خیار.فلفل.پیاز.سبزی.کشت میشود.
 
دستگ
روستای شیشه قلعه
 
نام محلی :حاجی آباد
جمعیت :۲۰۷ نفر
زبان:زبان مردم این روستا کردی است . البته به زبانهای ترکی و فارسی هم تسلط دارند.
اشتغال:
شغل مردم این روستا کشاورزی و دامداری است.اما شماری از جوانان روستا برای امرار معاش در کارخانجات شهرک صنعتی الوند و بویین زهرا و لیا مشغول به کار هستند.
 
محصولات کشاورزی:
 
محصولاتی از قبیل :جو .گندم.یونجه.هندوانه.خربزه.ذرت.و در مناطقی برای مصرف شخصی گوجه.بادمجان.کدو.خیار.فلفل.پیاز.سبزی.کشت میشود.
 
دستگ
سلام
امسال دومین سالی بود که کنکور دادم رشته م ریاضی هست و رتبه م هم نسبتا افتضاح شده،  خدایی بخوام بگم این یه سال رو هیچی نخوندم، کلی برنامه داشتم که مثلا روزی ده ساعت درس بخونم و ...، ولی هیچ کدوم شون رو اجرا نکردم همه ش لب و دهن فقط.
بدترین قسمت قضیه اینجاست که این یه سال که درس نخوندم نه سر کار رفتم نه مهارتی یاد گرفتم،  یعنی به معنای واقعی مفت خوری، خیلی پشیمونم که یه سال ارزشمند رو بیهوده گذروندم، الانم رتبه م فقط برای موسسات غیرانتفاعی پ
بسم الله
 
ترامپ بی‌راه نمی‌گوید. او گفته ترور سردار سلیمانی برای پیش‌گیری از جنگ بوده و امریکا خواستار صلح و دوستی با همه‌ی دنیاست.بی‌راه نمی‌گوید. آن‌ها خواستار صلح هستند؛ البته آن نوع صلحی که «ما کدخدا و هرچه جهان روستای ماست». آن‌ها که امروز ما را حتی در مورد دارو تحریم کرده‌اند، حاضرند تکه‌نانی هم جلوی ما اندازند البته به شرط این‌که جلوی‌شان دُم تکان دهیم و دَم بر نیاوریم - مثل برخی شیخ‌نشین‌های اطراف خودمان. آن‌ها طرفدار آرام
وقتی تنهایی تا مغز استخوانت نفوذ می کنه تمام روز از درد به خودت می پیچی و در حالتی نیمه هوشیار ، شروع می کنی به هذیان گویی ...
آنوقت نهایت محبت اطرافیان بهت اینه که بگن : حالت چطوره ؟ 
.
.
.
و تو آرام آرام اشک بریزی 
نه از سر درد ، بلکه از سر " درد "

پ.ن: 
اهل رو نوشتن نبودم ، اما هم این درد لعنتی امان بریده و هم خلوتی و خاک مرگی که اینجا پیچیده ، جسارت نوشتن داده /
* امروز اربعین است ... یاد 88/8/8 افتادم ... روزی که همه در شادی بودند و من باز هم در این تب وحشتن
سلام دوستان بیانی حالتون چطوره؟
خب اول از همه بگم که اومدم پرحرفی کنم بعد مدت ها:) و این پست محتوای خاصی نداره و تنها شاید یه لبخندی رو به لب هاتون بیاره، آخه پست قبل یکم محتوای غم داخلش بود و شاید اینجوری بشوره ببره:)
ادامه مطلب
سلام
یه دو هفته ایی شد که نبودم ، البته یه ماموریت کاری بود که به قرقیزستان رفته بودیم حالا بعدا در موردش مفصل مینویسم براتون
این دو هفته از هر گونه ارتباط با دنیای اطراف محروم بودم و واقعا دلم برا اینجا و بچه های با معرفتش تنگ شده بود ولی تجربه دنیای دور از تکنولوژی هم جالبه
 
پ.ن: دم دوستایی که همیشه یادمون میکنن هم گرم
پ.ن: قرقیزستان و کشورهای این مدلی به آدم یادآوری میکنن که قدر همین امکانات کم کشور رو هم بدونیم
پ.ن : ۷۶ تا وبلاگ و مطلب نخوند
دلتنگتونم!
دلتنگِ موهای سفیدِ کم‌پشتتون!
دلتنگِ چروکِ پیشونیتون!
دلتنگِ ابروهای پرپشتتون!
دلتنگِ آبیِ نگاهتون!
دلتنگِ دماغِ گُنده جذابتون!
دلتنگِ لبخندِ خوشگلتون!
دلتنگِ صدای زیباتون!
دلتنگِ هیکلِ بزرگُ قوی‌تون!
دلتنگِ دستاتون!
دلتنگِ شعر خوندناتون!
دلتنگِ خوشگلِ عمو چطوره گفتناتون!
دلتنگِ آغوشِ گرمتون!
دلتنگِ منم منم کردناتون!
دلتنگِ تیکه انداختنتون به برادراتون!
دلتنگِ ...

- حاج رضا؟
همه دنیا هم باهاتون بد بشن من پشتتونم!
چاکرتونم هس
نمیدونستم، مامان بهم گفت... که " حالت چطوره" گفتن های من، رابطه ی مستقیمی با غلیان درونی خودم داره. حال خودم خوش نیست و از بقیه میپرسم حالت چطوره! به بابا میگم حالت چطوره بیبی میگه حال من خوبه. حال تو چیطوره دخترم؟ مکث عجیبی میکنم چون نمیدونم جوابش رو چی بدم. بگم خوش نیستم؟ دلیلش رو میپرسه... دلیل ماژوری معمولا نیست و مسبب ها، مینور های چال شده ی عمر 20 ساله ام هستند... 
این روزا زیاد میپرسم... که مامان! حالت چطوره؟ امیر کاکو! حالت چطوره؟ بابااا! حالت
من آلام بین کارام پادکست ایده ها از کجا میان استرینگ کست رو گوش کردم و عااالی بود اینم بین این همه ایده که خداروشکر به ذهنم میرسه و فکر کنم جالب بود دونستن علت ایده و اینکه چطور میشه ایده های بیشتری به وجود بیاد و... 
راستی برنامه ریزیم رو به صورت روزانه کشیدم واسه شش هفته مربع مربعی ببینم چطوره. تا الان که خیلی دوسش داشتم(روز اوله). الانم ی محتوا نوشتم میخوام برم قهوه پفی! درست کنم و بعد فیلم وب ببینم. لایسنس انتی ویروسم بعد صد سال خریدم. دیگههه
آقای شکوری راد دبیر کل ( دبیرکل ) حزب اتحاد ملت ، در نشست مطبوعاتی حزب متبوعش ، وعده برجام 2 را به هواداران اصلاحات داد. این در حالی که حتی بچه های سر کوچه هم هنوز از میوه درخت برجام ( برجام هسته ای ) ، بهره مند نگردیده اند! هنوز آفتاب برجام را ندیده اند! شما با توافق و نه وعده برجام 1 قرار بود مشکل آب خوردن مردم را حل کنید ولی برعکس کارخانه ها را برشکست کردید ، بازار را به هم ریختید ( گران فروشی و ... )
یادتان رفته که رفیق کدخدا به منتقدان می گفت : بی شن
بالاخره اون قالبی رو که می خواستم درست کردم. :) دو روز وقتم رو برای ساختن قالب مخصوص خودم گذاشتم تا این که بالاخره امروز قالبی رو درست کردم که باب دلم هست. :)
به نظرتون چطوره؟متن ها رو خوب و واضح نشون می ده؟؟؟؟؟؟؟
ستاره های صفحه ی زمینه قالب باید چشمک بزنن.چشمک می زنن؟؟؟؟؟؟؟
با هر منطقی خواستی مقایسه کن بین این دو جمعیت تا همه آنچه دشمنان تدبیر کرده بودند و ساعتها اتاق فکرشان و هزینه هایشان ونتیجه آن در نهم دیماه راببینی ، راستی رسانه های پر سر و صدا دیروز چرا لال و ساکت بودند
البته ناگفته نماند که خیلیها حتی در داخل هم معتقدند این تصاویر فتوشاپ بوده و درختهای انسان نما هستند که در هر مناسبتی اعلام حمایت از اعتقادات و نظامشان می کنند و بعضیها که منتخب ملت هم هستند با پررویی تمام هنوز به مذاکره با کدخدا دل بسته ان
آشنایی با سحر قشنگترین اتفاق زندگیم بود. آرامشی که این روزها نصیبم شده ، حس عشق و دوست داشتن بی منت .... بی توقع بودن ... بخشیدن و رها شدن.‌. همه و همه با راهنماییهای سحر عزیزم در من پدیدار شد . خوشحالم بابت تک تک نشانه ها . خوشحالم بابت معجزاتی که من میدونم و همین برام کافیه . 
خدایا یادته هر بار خواستم باهات حرف بزنم شدم شبان؟ یادته بعضیا میگفتن خدا رو خداگونه صدا کن؟ آقا ما شبان گونه صدا کردیم و همش گفتم خدای من باظرفیته واسه من کلاس نمیذاره و مش
هر چی دیروز حسش نبود امروز کلی کار کردم !!ولی بازم حسش نبود :)(
من نمی فهمم چرا آخر تابستون و اوایل  پاییز میشه مثل مورچه ها باید ذخیره کنیم 
چند روز پیش مامان سبزی قورمه گرفت (قبل از اینکه کربلا برم )
بعد لوبیا سبز ..
امروز هم وسایل ترشی گرفته (الان من بین گل کلم ها نشستم و این پست رو می نویسم )
+از بوی کرفس بدم میاد
++امروز کوه جا به جا کردم پووووف
من اصن غرغر نکردم
حالتون چطوره خوبین ؟:)
صفحه 48

ب. می توان که تناقض ظاهری بین موضع  رابی آکیوا و  راوا را حل کرد. اگر فرض کنیم که آنها دو وضعیت
اساسا متفاوت را بحث می کنند.  به این
منظور موضوع "آب برای دو نفر" و "خون چه کسی رنگینتر است " را
مقایسه کنید و روی شباهتها و تفاوت های بین آنها تاکید کنید.

4.جاهای خالی را در جدول زیر پر کنید:






 


آب برای دو نفر



خون چه کسی رنگین تر است





قاعده



زندگی ات بر زندگی دوستت مقدم است




 




وضعیت



از زندگی دوست گذشتن برای ن
- حالت چطوره؟
* حالم؟ راستش... اگه غصه ی اطرافیانم رو نخورم... تنها چیزی که میتونه حالم رو از این بهتر کنه اینه که یه بلیت سفر به دور دنیا بهم بدن بگن یه کنسرت گوگوش هم روش اشانتیون داره. بگیر برو حالشو ببر!
میخوام بگم، تا وقتی میشه آدم عاشق باشه و شاد باشه و دنیا رو رنگی ببینه... چرا عاشق نباشه؟ با عشق انگار درختا آواز میخونن! پرنده ها صداشون قشنگ تر میشه! ستاره ها نورانی ترن! ماه لبخند میرنه! عشق خلاصه ی همه ی خوبی هاس به خدا! کو کسی که قدر بدونه؟ :)))))
من۴۰ سالگیم کجام؟!شغلم چیه؟! تحصیلاتم چقدر؟!کجا زندگی میکنم؟ درمورد امروزم چی میگم؟ حالم چطوره؟!کدوم رفیقامو هنوز دارم؟ ارزوم اینه برگردم به امروز یا راضی ام؟!به بچه ام میگم من نتونستم ولی تو میتونی؟! یا نه یه الگو‌شدم براش!؟
یه زن مستقلم یا نه؟!
صاحب یه زندگی معمولی ام ؟! 
جایگاه اجتماعیم ؟!
چقدر مبهمه مغزم سوت میکشه
یعنی چی میشه آخرش؟! 
 
+کاش می شد بهشون فکر نکرد؛دلم میخواد بخوابم ولی نمیشه این خیالات نمیذاره
 
بیشتر از سه ماهه که سفر نرفتم و این برای منِ همیشه مسافر، یعنی بدترین حال دنیا. 
سفر نرفتم و با خوندن سفرنامه‌هام و مرور عکسایی که گرفته بودم دلتنگ و دلتنگ‌تر میشم.
پ‌.ن: حتی یه لحظه فکر این که تلگرامم وصل نشه و متنای قبلی کانالم رو از دست بدم، وحشتناک و غیر قابل تصوره. وصل شه اولین کاری که می‌کنم آرشیو کردن‌شونه :(
پ.ن‌تر: یعنی الان سابسکرایبرای کانالم حالشون چطوره؟ از اون صد و خورده‌ای نفر چند نفرشون پس ذهن‌شون به منم فکر می‌کنند؟ دوستام
روزی "اندوه" به روستای ما آمد ، "گفتیم رهگذر است !اما ماند! گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود ، باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان" گفتیم : مهمان بدی است ! دو سه روز دیگر می رود ...و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان،  اکنون اندوه کدخدا شده و  تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد . تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دل ها انبار کرد .پیران ده هنوز به یاد دارند : " روزی که اندوه آمد ، "جهل"  نگهبان دروازه
سلام 
من امسال کنکور دارم، میخوام منحصرا زبان شرکت کنم ولی از اون جایی که هیچی نخوندم میخوام برم آزاد، کسی میدونه شهریه دانشگاه علوم تحقیقات چطوره ؟ دانشگاه های دیگه چطور تو شهرستان ها؟درباره خوابگاه چی؟ اگه از فامیل هاتون کسی هست خبر دارید چه رتبه ای میخواد؟ من تو نت سرچ کردم با 100 هزار کشوری هم قبول شده بودن بخاطر همین امیدوار شدم!
من درسته سال کنکور نخوندم ولی میخوام برم جدی زبان رو ادامه بدم و واسه ارشد یه دانشگاه خیلی خوب قبول بشم (حالا
 
یک ایرانی چه شکلی است؟ چه خصوصیات اخلاقیِ خاصی دارد و چگونه رفتار می کند؟برای پاسخ به این سوال شاید اولین مطلبی که به ذهن من و شما خطور می کند این است که یک جامعه شناس بر اساس قواعد و ضوابط جامعه شناسی باید به این سوال پاسخ دهد.ضوابطی که به ناگاه به دست حقوقدان های کینه به دل داشته از سرهنگ ها که خود از هر نظامی به امنیتی کردن فضا بیشتر معتقدند، افتاده است و چنان که قواعد آماری را فرسنگ ها جا به جا کردند و با یک نگاه به چهره های مردم، امید را د
آهای ... ایهّاالناس ، بگذارید این شهکار آلاجاقی را بگویم که سال قحطی ، چه‌جور سرِ بندگان خدایی را که از بلوک کوه‌میش آمده بودند تا از او گندم به قیمت خون پدرش بخرند بُرید ، و چه‌جوری آن سرها را میان تور هندوانه بار کرد و فرستاد به شهر برای حاکم وقت . از این کارِ او مأمورها هم باخبر بودند و با او دست‌به‌یکی کردند . آن بندگان خدا ، در آن سال قحطی ، دار و ندارِ اهالی ده خودشان را جمع کرده بودند و به پول رسانیده بودند و آمده بودند تا از انبار آقای آ
تلویزیون جی پلاس سایز 43 اینچ مدل 512|تلویزیون جی پلاس چیست|تلویزیون جی پلاس چطوره نی نی سایت 
تلویزیون جی پلاس درگاه USB:دارد
کیفیت تصویر:HD
رابط هوشمند:ندارد
تکنولوژی صفحه:LEDبرای اطلاع از قیمت روز تلویزیون 43 اینچ جی پلاس به لینک سایت مراجعه بفرمایید
 
بالاخره اون قالبی رو که می خواستم درست کردم. :) دو روز وقتم رو برای ساختن قالب مخصوص خودم گذاشتم تا این که بالاخره امروز قالبی رو درست کردم که باب دلم هست. :)
به نظرتون چطوره؟متن ها رو خوب و واضح نشون می ده؟؟؟؟؟؟؟
ستاره های صفحه ی زمینه قالب باید چشمک بزنن.چشمک می زنن؟؟؟؟؟؟؟
قالب کل صفحه ی وبلاگ رو گرفته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منظورم اینه که کل تصویر زمینه ی قالب ستاره هست؟؟؟؟؟؟؟؟
الاغ زیبا تکانی به خودش داد و بارش را جابجا کرد. او از سنگینی بار لذت می برد. یک بار رنگارنگ سنگین. با خودش فکر می کرد که چه قدر خوشبخت است. چقدر می فهمد. با آنکه راه رفتن چندان هم برایش آسان نبود اما با غرور و تبختر قدم بر می داشت و خیابانهای شهر  را می پیمود. در اینحال ناگهان تصویر خود را درون ویترین یک مغازه دید. کمی به عقب رفت. دوباره جلو آمد. گردنش را کج گرفت. یالهای کوتاه و زبرش را جنباند و تیپ و قواره اش را در دل ستود. در این حال یادش به قصه کود
سلااااام!!!
وضعیت اکانت استیمت چطوره؟
کلش level چندی؟
...
اینایی که دیدید چند مدتیه که داره جای احوال‌پرسی معمولی‌رو میگیره. شک دارید؟ 
در کل با بازی‌های مجازی موافق نیستم.
فقط یه توصیه دوستانه به شما:
تو رو خدا مراقب چشماتون باشین؛ اگه نزدیک بین شدید حداقل کور نشید.
ادامه مطلب
سلام سلام عزیزان
حالتون چطوره؟ دستاتونو که میشورید ایشالا؟
از وسط استریم زدن دارم پست میزارم هفته ای که گذشت به شدت بوی کرونا میداد (البته هنوز نگذشته :/ ).
به شخصه دارم همه رو تکی نصیحت میکنم که دستتو بشوررررر گوشیتو ضد
عفونی کن و...خودمم یه هفتس تب دارم مامانم اینا نمیزارن برم دکتر :| 
گفتم کلاس زبان آلمانی ثبت نام کردم؟^^ البته فقط یه جلسش تشکیل شد بقیش افتاد تو کرونا! 
این هفته خونه ی مادربزرگم بودم چند روزشو اونجا هم بابابزرگم کرونا رو به س
سلاااااام بر دوستان عزیز دلم. حالتون چطوره؟
متاسفانه بازگشت پر افتخار کوآلای خسته ی بیان رو اعلام می کنم. تو این وضع اقتصادی ازتون انتظار گاو و گوسفند سر بریدم ندارم. خودم یه مورچه ای چیزی پیدا می کنم می کشم...
تو این مدت کمتر از دو ماه انگار تو غار زندگی می کردم. از هیچی و هیچ کس خبر نداشتم...
بعدش قضیه ی عمل لیزر پیش اومد و مادر من دوتا گزینه پیش روم گذاشت: 1) عمل چشم و راحت شدن از شر یه عینک مزاحم 2) خرید گوشی
خب منم گزینه اول رو انتخاب کردم و چون هن
واقعا درآمد برنامه نویس در ایران چه قدر هستش ؟
دوستان عزیز چند مدل داریم برای درآمد زایی از برنامه نویسی که باید دونه به دونه این موارد رو مورد بررسی قرار بدیم تا به درآمد برنامه نویس در ایران برسیم. این مدل ها درآمدی را در بخش پایین لیست کردم که ببینید و هر کدوم رو توضیح میدم.
مدل کارمندی 
مدل آزاد کاری (فریلنسری)
مدل ایده سازی 
مدل کارمندی :
درآمد برنامه نویس در ایران در این مدل به این صورت هستش که برنامه نویس در شرکت ها یا موسساتی که برنام
 نام کتاب : رفاقت به سبک تانک
نویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب خاطرات رزمنده داوود امیریان وهم رزمانش است که به صورت طنز در قالب یک کتاب آمده است و دارای «۱۱۱» صفحه به همراه عکس های کاریکاتوری مرتبط به متن است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) می باشد قطعه ای از کتاب :  تا به حال غصه دار نه دیده بودمش قرص روحیه بود اسمش قاسم بود و کارش خبر شهادت دادن به دوستان و اقوام بود این طور خبر شهادت برادر کسی را می داد سلام ابراهیم حالت
 دل ایستاده بود
عقل چمدانش را می‌بست
کوتاه آمده بود
از کوتاهی
توی یک کار جای دو دست نبود
دست کشید
می‌ترسید
«چه هرج و مرجِ عظیمی ست ، لافِ آزادی
خدا کند نرود کدخدا از آبادی »
و رخنه تهاجم همه جانبه ای است
«یواش توی دلت؟
یواش توی دلم؟»
کوه نم نمِ باران را دست کم گرفت و شیار پیروز شد
دَه جنگ می شود
با دَه دل
در یک سینه
که یک دل نشده به خون دل می بندد
و نادیده می گیرد قوانین اجتماع را
ما انگار جامعه‌پذیریِ مان در زمان یعقوب لیث صفاری
«که عاش
تمام برو و بیا مال منبریز و بپاش و صفا مال منبیا عادلانه که قسمت کنیمیکی مال تو، شصت تا مال منامور طویله همه مال تومدیریت روستا مال منجنوب پر از خاک ده مال توشمال خوش آب و هوا مال منزن بیوه‌ی مش رجب مال توولی دختر کدخدا مال منبز پیر نر، پنج تا مال تویکی گاو گوساله‌زا مال منالاغ  دو پا لنگ تقدیم توهمین اسب رقصنده پا مال منهمین جا تو گردشگری کن، بمانسفرها به هر ناکجا مال منببین هر دوشان مال یک شرکت استژیان مال تو، زانتیا مال منبرایت همین سیکل
خوب حالا که به حول و قوه الهی ما امن ترین و قدرتمندترین کشور خاورمیانه هستیم و دهه محرم هم داره شروع میشه و دیگه شور حسینی مملکت رو گرفته و غمی از بابت این دنیا نیس چطوره سری هم بزنیم به اون دنیا؟
یادمه ی زمانی بحث ما این بود که آقا این همه حوری و پری به آقایون وعده داده شده پس ما خانوما چرا داریم این همه برای بهشت تلاش می کنیم؟ 
حتی یادمه ی رفیق فاب داشتم می گفت داداشم به مامانم میگه: زن این همه عبادت نکن تهش میشی حوری بهشتی نمیتونی شلوارتو بال
سلام احوالات شما چطوره
امروز براتون یک آموزش از جنس کودکانه دارم. آموزش نقاشی خرس مهربون
در ادامه فیلم آموزشی این خرس مهربون رو داریم. امیدوارم مورد پسندتون باشه.
برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
دریافت 
حجم: 7.38 مگابایت  
اغلب از سر ادب و رفع تکلیف می پرسند :
چه خبر ؟خوبی ؟
تو هم از سر ادب و رفع تکلیف میگی خوبم ممنون .
چرا باید راست اش را بگی ؟
چرا باید برای کسی که حال و روزت براش اهمیت نداره یا اساسا خوش اش نمیاد که بدونه حال تو خوب نیست ، خودت را بریزی بیرون ؟!
در حال مرگ هم که باشم میگم خوبم !
کسی که تو براش اهمیت داری با یک دو دو تا چهارتای ساده هم میفمه حال و روزات خرابه و به دادت می رسه .
خیلی سخت نیست فهمیدن این که کسی احتیاج به کمک یا حضورت داره ...
نمیگم از سر ادب
روزی به من فرمودند: دلم می‌خواهد رژه ارتشیان را در برابر امام ببینم؛ عرض کردم هم اکنون ارتشی‌ها در کوچه‌اند و چند لحظه دیگر رژه آنان شروع می‌شود. آمدیم پشت در منزل و من در را باز کردم و ایشان مدت طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من می‌فرمودند: چقدر جالب است.» |link|
 
خاطره‌ی موسوی همدانی مترجم «المیزان» از علامه طباطبایی
پ.ن: مطلب طولانی بود. ولی انتخاب من قشنگ بود. تیتر هم که دیگه عالی
پ.ن: حالتون چطوره دوستا؟ :) سلام به همه
امروزم شروع شد و من از ساعت سه بیدارمو برناممو نوشتم. باید کلی از کتابمو تا شب پیش ببرم دیروز زیاد نخوندم ولی امروز چرخم راه میفته ! خب راستش منم خوابم میاد اما به خودم میگم اگه هدفت مهمتره باید یاد بگیری از یسری چیزات بزنی مثلا همین خواب. وگرنه مییییخواااابیدم تااااا ظهر خودش ۹ ساعت. چه کیفی میدادا. به هر صورت که فعلا بیدارم. صبحونه هم پیتزا خوردم :دی مهام بیدار شدا ولی دوباره خوابید. استادم هم روزی ۱۵ ساعت کتاب میخوند و کار میکرد. خب اگه بخوام
دانلود آهنگ بیا از امو بند
دانلود آهنگ جدید اموبند به نام بیا با کیفیت بالا و لینک مستیقیم بزودی از رسانه شادمهر بلاگ
توضیحات در اینستاگرام :
سلام به همگی ✋حالتون چطوره ؟
خیلی دلمون براتون تنگ شده بود اما چه کنیم که نمیتونستیم فعالیتی بکنیم ، بماند چرا و به چه دلیل و بماند که چیا به ما گذشت این مدت .
الان با انرژی کامل اومدیم و قراره کلی‌‌‌ اتفاق خوب باهم بسازیم پس همگی آماده ی آماده باشید . *• Full battery •*
خب ظاهرا علامه نه تنها بد نیست بلکه خیلیم خوبه. خوابگاهش که خیلی بهتره حداقل. فقط بزرگ ترین مشکلی که داره دوریش از انقلابه که خیلیم مهمه اتفاقا.
و خب چیز دیگه ایم که هست دو رشته ای خوندنه. که فقط چند تا بخشنامه ی مبهم در موردش وجود داره و میگه فقط رشته های مرتبط. حالا فعلا که ظاهرا دانشگاه تهران ادبیات و روان رو مرتبط نمیدونه، دیگه نمی دونم علامه چطوره
مدیریت جهانگردی رو هم واقعا دوست داستم، رشته ی خیلی جذابی بود. مامانم هم به حدی داره سعی میکن
امروز شنبه است . صبح شنبه است و نمیشه باهات حرف بزنم . اونایی که تلگرام و واتس آپ رو میبندند و تعطیل می کنند نمی دونند یا نمی فهمند که دنیای کسانی را داغون می کنند؟ 
دیروز مهمون داشتم . از مامانم گله کردم . هرچند می دونم فایده نداره ولی خب گاهی دل آدم میگیره دیگه . 
آدم از یه دقیقه یا یه روز دیگه ی خودش خبر نداره.  چه می دونستم ممکنه شرایطی پیش بیاد که هیچ جوره نتونی با کسانی در ارتباط باشی که ازت دورند؟ اون هفته صبح شنبه هرچی زنگ زدم و پیام دادم ج
کلیک کنید
6
[ T y p e h e r e ]
همسایهی پری
-خب اکثرا اره.... خیلی هاشون میترسن که نوه هاشون مثل نگار
بشه...!اون عده ایی هم که میگن ما مشکلی نداریم سرشون به تنشون
نمی ارزه.....
-میگم پریناز بیابرو زن این پسر عموت شو اگه از لاغری،بد قواره ایش
صرف نظر کنیم ای همچین هم بد نیستا.....مگه نمیگی کارواش داره و
پولداره....! بابا یه حالی بهش بده دیگه...!
پریناز با حرص کتابش را به سمی اوپرتاب کرد .
-منحرف بی ادب .....
اخ ..اخ یادم نبود تو پنج « : مژگان به سختی خنده اش را فرودادوگف
ماری؟
یکم حرف بزنیم باهم؟
ماری من خیلی فکر کردم،
هیچ چیزی از بیرون باعث خوب شدن حال ما نمیشه،
و من به شخصه واقعا اینو درک نمیکنم،
ماری من گاهی از درک کردن معنی دنیا عاجز میمونم،
من بدترین بلاهای ممکن رو سر خودم آوردم، بدترین چیزای ممکن رو تجربه کردم، ولی درونم عوض نشد!
ماری الان یچیزی به ذهنم رسید!
وقتی مردم دلم می خواد واقعا یچیزی رو از این دنیا بگیرم،
میخوام انقد با دنیا دوست باشم که نبودمو حس کنه و فراموش نشم، فراموش نشم؟
هان؟ مگه من همیشه
۱) فکر کنم امروز آسمون شهر ما مصاحبه کاری داشت! ازش پرسیده بودن چه توانایی هایی داری؟ و آسمون در جواب: ابری شد، بارونی شد، تگرگ ریخت، رعد و برق زد، برفی شد، باد زد، و در آخر هم آفتابی شد. همش هم طی سه چهار ساعت اتفاق افتاد! 
 
۲) تو این شرایط که خیلی جاها تعطیله و از رفت و آمدهای غیرضروری باید خودداری بشه و باید تو خونه موند، چه کسی رو دیدید که یهویی و سرزده بره مهمونی؟ اون هم وسط بارون! اون هم ساعت ۹ شب! اگه شما ندیدید من دیشب تو خونه‌مون دیدم -_-
 
کتاب خواب نوشته ها یه. کم سخت بود فهمیدنش به خاطر همین نگه داشتم دیرتر بخونمش تا درست بفهمم و وقت زیادی داشته باشم برای خوندنش. پس میریم سر یه کتاب جدید. کتاب درستایش دیوانگی، نوشتهٔ اراسموس ، ترجمهٔ حسن صفاری ، نشر فرزان روز. هیچ ایده ای ندارم چجوری هست فقط با توجه به نوشتهٔ پشت جلد جریانش این هست که برای نخستین بار در قرن شانزده چاپ و منتشر شده. برای من خیلی هیجان انگیزه. و این که نقش خیلی مهمی در تکامل فکری رنسانس و اصلاح دینی مسیحیت داشته و
سلام
سلام بر همه ی عزیزانی که احتمال میدادم تا حالا حتما آنفالو کرده باشند, اما لطف داشتند و ماندگار بودن...
البته فکر می کنم بعضی ها کلا یادشون رفته بود نادمی هم بود و گاهی می‌نوشت و حالا مدتیه نمی‌نویسه :))
چند مرتبه خواستم‌ دوباره شروع کنم به نوشتن اما نمی دونم چی شد پشیمون شدم...
اما این روزها، بعضی وقت ها، حس خفه شدگی چنان سنگین میشه که ناچارم بنویسم تا کمی راه گلوم باز بشه... حالا سعیمو‌ می‌کنم زیادم تلخ نشه! امید به خدا!
بگذریم... حال دوستا
اعتراف میکنم این مدت که اینجا نبودم ، رفته بودم تلگرام و چنل زده بودم :| که البته هیچی به ذهنم نمیرسه توش بگم!!
خلاصه که دلم برای اینجا تنگ شده و کلا اینجا خلوت و آرومه و وقتی میبینی یه نظرجدید داری یه حس خوشالی یه ثانیه ای بهت میده که با صدتا نظر ناشناس عوضش نمیشه کرد.
اگه بخوام بگم اوضاع چطوره ، باید بگم خوبه . ولی من راضی نیستم . تو این مدت که توی تلگرام بودم به طور اتفاقی چنل دوست دورهی راهنمایی و همکلاسی دورهی دبیرستانم رو پیدا کردم و برای با
امروز بعد دو ماه باز عشقم اومد بوتیک (منحرف نشین این فرق میکنه) یه پسر تقریبا تو سنای خودم سالی دو سه بار میاد بوتیک حالا خودش عشق نیستا اونی که همراهشه
یه دختر 5 ساله تپلی خوشگل، اولین سالی که اومد تو مغازه دل منو برد... انقدر قشنگه که حد نداره
تا اومدن میخواستم برم ماچش کنم... با داداشش دست دادم و رو بهش گفتم: ببینم حال عسل خانوم ما چطوره؟
عسل اونموقع تازه متوجهم شد و دوید سمتم... محکم بغلش کردم و گذاشتمش روی میز یذره چاق تر شده بود سخت میشد بلندش
راز یک فریاد....
سردار شهید #قاسم_سلیمانی در جواب تهدید ترامپ گفته بود من به تنهایی برای مقابله با تو کافی ام
ترامپ معنی این حرف را نفهمید!
شهادت سردار سلیمانی 1 --  آمریکا را مجبور به ترک عراق خواهد کرد2 --  مردم عراق را متحد کرد و اثر اغتشاشات را از بین برد3 --  امنیت را به شهر های عتبات برگرداند4 --  توطئه ایران ستیزی در عراق را از بین برد5 --  اتحاد سیاسی را به ایران برگرداند و نتایج اغتشاشات طراحی شده دشمنان را از اعتراض بحق مردم خنثی کرد.
6 -- به هم
خب مشخصه از عنوان داره میرسه...
چی میرسه؟
دانشگاه و درس و دوری از خونه و...
از یک طرف از هر دانشجو  سال های قبل می پرسم میگم درس ها چطوره ؟ 
میگه: اوه اوه ، بدبخت شدی رفت...
میگم :چرا ؟
میگه : وقتی رفتی میفهمی
من نیز  
خدا به دادمون برسه ، اول کاری همه پشتمونو خالی کردن تا وقتی کنکوری بودیم می گفتند خاک بر سرت فلانی پسر فلانی خانم ، دکتر شد تو چی ؟ موندی پشت کنکور ؟ بی لیاقت( باقیش قابل گفتن نیست) 
حالا همه میگن بیچاره ، جوونیش میره ، موهاش میریزه ، پیر
داستان مشدی حسن و کد خدای زورگو: روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم زور می گفت و از اون ها سوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود. از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت، اما کد خدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود. مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی
سلام لطفا بخاطر اهداف سیاسی کاری نکنید که دستها در لحظه بلرزد و بجای اینکه موشک اتمی آمریکا روی هوا منهدم شود روی سر همه فرود آید که آنوقت خشک و تر با هم خواهد سوخت ما هنوز در شرایط نبرد با دشمن هستیم این همان سپاهیست که ۴۰ سال از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد این همان سپاهیست که به پیشرفتهای موشکی آن افتخار می کنیم و احساس امنیت داریم و نمی ترسیم که پایگاه کدخدا را زده ایم این همان سپاهیست که در محاصره کامل اقتصادی و تحریم ما را از نظر موشکی به
سلاااام دوستای گل حالتون چطوره ؟
دوستان آدرس وبلاگ تغییر پیدا کرد تا با آدرس اینستاگرام و تلگرام یکی بشه !
fakhramoozesh.blog.ir
از این به بعد از آدرس بالا ما را دنبال کنید 
اینم آدرس پیج اینستا و کانال تلگرامیمون
به آینده لبخند بزنید :)
اینجا تهران است صدای جمهوری اسلامی ایران :)))
بلاخره بلیط هواپیما بمدت دو ساعت ارزون شد و من خدا رو شکر تونستم بلیط بگیرم ! 
( بعد از گذشت دو ساعت بلیط ها دوباره نجومی رفت بالا :| ) 
ولی به اندازه ی یه مسافرت اتوبوسی بشدت خسته و کوفته ام :| با یک ساک و یه کوله پشتی سنگین  و یه نایلون سوغاتی
( سنگین تر از بقیه وسایل) برای خواهرزاده ها ، از متروی فرودگاه تا نزدیک خونه ی آبجیم اینا رسیدم .
بماند کل مسیر رو این ها رو گرفتم و بابت این گردن درد هم گرفتم :| 
هم
 نام کتاب : رفاقت به سبک تانک
نویسنده : داوود امیریانانتشارات : سوره مهرتوضیحات :این کتاب خاطرات رزمنده داوود امیریان وهم رزمانش است که به صورت طنز در قالب یک کتاب آمده است و دارای «۱۱۱» صفحه به همراه عکس های کاریکاتوری مرتبط به متن است و مناسب گروه سنی ( ج و د ) می باشد قطعه ای از کتاب :  تا به حال غصه دار نه دیده بودمش قرص روحیه بود اسمش قاسم بود و کارش خبر شهادت دادن به دوستان و اقوام بود این طور خبر شهادت برادر کسی را می داد سلام ابراهیم حالت
#نه_گفتن
چگونه «نه» بگوییم؟ 
مهارت «نه» گفتن یکی از مهارت های جرأت ورزی است.
اگر نگران هستید که چگونه نه بگویید، برای شروع بهتر است جملات زیر را مد نظر قرار دهید:
1- می شه چند لحظه بهم فرصت بدید؟
2- الان یه مقدار گرفتارم چطوره بعدا باهم صحبت کنیم؟
3- اجازه میدید یه مقدار درموردش فکر کنم، بعدا بهتون خبر میدم.
4- خیلی دوست دارم بهتون کمک کنم، ولی متاسفانه نمیتونم.
5- الان خودم لازمش دادم نمیتونم بهتون قول بدم ...
با انجام همین تمرینات ساده بعد از مدت
بهش گفتم : 
اتفاقا منم داشتم الان فکر می کردم هرچند سال هم بگذره و حرف نزنیم و دوباره بهت سلام کنم بازم انگار همین دیروز بهت سلام کردم .....
.
.
بهش گفتم : اره ما که از مریخ نیومدیم 
میگه : یادته قبلا فکر می کردیم اومدیم؟ 
و براش می نویسم : فرشته اومدی از دور ... چطوره حال و احوالت ... یه کم تن خسته ی راهی ... غباره رو پر و بالت ... 
و یاد همه آهنگ هایی میفتم که برام می خوند. یاد همه سیاوش ها ، بیژن ها ، داریوش هایی که برام بلوتوث می کرد یا ترانه شو روی کاغذ بر
سلام خدمت همه ی دنبال کنندگان محترم وبلاگ.
امروز میخوام یه دوره ی اموزشی مفید برای همه ی افرادی که می خوان درباره ی بیتکوین و بلاک چین اطلاعاتی کسب کنند و بدونن که چطوری کار می کنده و اصول کلی کار
چطوره معرفی کنم، این دوره رو جادی عزیز درست کرده در حال حاضر هم داره ضبط میشه و هر شب بصورت لایو میگره و دقیق ساعت شو نمیدونم اما شاید شما نرسید که لایو رو ببینید می تونید توی کانال یوتیوب یا اپارات جادی ویدیو ها رو ببینید در حال حاضر ۷ قسمت از این دور
سلام
حال دلتون چطوره؟!
یکی از جاهای سخت زندگی کجاس بنظرتون؟
بنظرم یکی از سخت ترین مراحل زندگی وقتیه و از اطرافیانت یچیزایی میشنوی ک توقعشو نداری...
اره...از زخم زبون صبت میکنم
داشتم فکر میکردم وقتی از این حرفا میشنویم باید چیکار کنیم؟
درسته میگن نباید به حرفای مردم اهمیت داد و این حرفا
درسته
ولی واقعا یچیزایی دیگ از حد انصاف خارجه
تحملش سخته
به نتیجه ای که رسیدم اینه
تو اگ مسیرت حق باشه
کارت درست باشه 
خودت و خدات از کاری ک میکنی راضی باشین
پس
یک جمله ی روحانی نشان داد که در کوچه پس کوچه های توهمات و خیالات واقعاً آدرس را گم کرده است
می گوید: بین صلح و جنگ یک گلوله فاصله است و من هستم که در جلسات شورای امنیت اجازه ی پرتاب آن یک گلوله را نمی دهم.
 
این حرف یعنی:
 
1. ادامه ی توهم سایه جنگ و لب پرتگاه بودن
2. توهم متولی امنیت کشور بودن؛ انگار همه کاره ی مسائل امنیتی است.
3. توهم منجی/بتمن بودن
4. توهم «یاد ایامی» که یک تیر هم به آن طرف شلیک نشده بود
5. و در آخر: توهم اینکه هنوز حرفش در مسئله ی امن
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
کنکور عقب افتاد. از الان ۸ هفته فرصت دارم مطالب رو جمع و جور کنم، اما دیگه واقعا به روغن‌سوزی افتادم. تو این مدت تمام مقاله‌هام اکسپت شدن ^_^ یکی شب ولادت امام حسین (علیه‌السلام)، یکی روز سوم شعبان و آخری هم دیروز (ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها) پذیرفته شد. امسال می‌تونم سینه سپر کنم و با دست پر برم مصاحبه :دی
دیروز صبح ایمیل اکسپتنس مقاله‌ای که با دکتر ز. نوشتیم اومد. فکر می‌کردم با دریافت این ایمیل بشدت خوشحال و آروم بشم، اما نشدم! در واقع
پارسال عید:
 
اپیزود اول:
مامانم یه روز درحالیکه تو اشپزخونه داشت چایی میریخت و صورتش هم اون ور بود گفت اگه یه خواستگار برات بیاد که بگه قبلش باهم آشنا بشیم بیرون بریم نظرت چیه؟
من: :|
مامانم: البته ما الردی ردش کردیم (لبخند ملیح راضیانه) (حالا مامانم انگلیسی نمیگه وسط حرفاش، ولی درکل :دی)
 
ظاهرا خواهر مادر خواستگار مربوطه از همکارای دخترخالم بوده و عنوان کرده پسر اوشون هم تهران تحصیل و کار نموده، لذا درخواست آشنایی دادن که پسره تو تهران با من
سلام
من درباره بازارهای مالی سوال داشتم خصوصا فارکس، لطفا اگر اطلاعات تخصصی و عمومی درباره بازار فارکس دارید به اشتراک بذارید اینجا.
کسی اگر توی بورس هست لطف کنه توضیح بده چرا بورس رو انتخاب کرد و چه مزایای نسبت به فارکس داره یا برعکس، به نظرتون برای فارکس استفاده از ربات چطوره؟، چون بعضی ها پیشنهاد میدن.
ولی خب خودم در حال یادگیری هستم، کلا هر اطلاعاتی درباره فارکس و بورس هست بگید.
ممنون
ادامه مطلب
داشتم به میهمانم میگفتم اگر راحت تر است رویه نایلونی روی مبل های سفید را بردارم؛
البته اراده کرده بودم قبل از رسیدنشان برشان دارم؛
او تعارف کرد و گفت:
راحت است؛ من اما گرمم شد و برش داشتم؛ بعد یک دفعه حس کردم چقدر راحت تر است!
سه سالی می شد خریدمشان اما هیچ لک و ضربه ای بر آنها نیفتاده…
اگرچه بیشتر اوقات بدلیل ماندن همین روپوش نایلونی بر رویشان از لذت راحتی شان محروم مانده ام.
بعد یاد همه روکش های زندگی خودم و اطرافیانم افتادم؛
روکش روی…
موبا
دوستی که در سپاه قدس خدمت می کرد و از زیر مجموعه های سردار سلیمانی بود نقل میکرد در مدتی که در جنگ بودم شخصی به شجاعت سردار سلیمانی ندیدم! ایشان اصلا از مرگ ترسی ندارند و در عملیات ها بگونه ای عمل می کنند که انگار به مهمانی می روند!
بهمن ماه سال قبل سردار سلیمانی ,مالک اشتر علی,  سخنران یادواره شهدای شهرستان بابل بود ، جمعیت عظیم و تقریبا بی سابقه آن روز در مصلی بابل نشان از ارادت ویژه ی مردم بابل به شهدا و سردار سلیمانی بود.
امروز و بعد از حدود
 
هزوم کشویکی از مراسم های زیبای قبل از عروسی در اسفاد قدیم رسم هزوم کشو(آوردن هیزم از بیابان) بوده است.در زمان گذشته به علت اینکه  وسایل گرمایشی و پخت وپز کمتری وجود داشته وحتی نفت هم کمیاب بوده مردم مجبور بودند برای تهیه غذا وپخت و پزشان و گرم کردن منزل از هیزم استفاده کنند .در واقع هیزم یکی از نیازهای ضروری هر خانواده بوده است. به هر حال در مراسم عروسی نیز می بایست هیزم کافی جمع آوری می شد تا درپختن نان و آشپزی وگرم شدن مردم در زمستان استف
نگاهش سمت دیگر بود
ورای آشیان جایی
سرایی، کوچه‌ای، باغی، شباهنگ فریبایی
به هر پر آتشی از کوچ و هر رگ جرعه‌ی داغی
پرستو داشت در سینه سر خورشید پیمایی
شبی را تا سحر جوشید
تلاطم‌هاش دریا شد
پرش با آسمان آمیخت
سرش گرم تماشا شد
سوار بال‌های کوچ، خیالش رفت تا آغاز
و فصل اولش را زیست
به زیر سایه‌ی پرواز
پر از شور و پر از بودن، کران آسمان را گشت
پرستو رفت
پرستو رفت
پرستو باز هم برگشت
نه دیگر بال بر تن داشت
نه رد آشیانش بود
بدون میل کوچیدن، بدون شهوت
سلام دوستان..حالتون چطوره؟مطلب امروز درباره آموزش موسیقی سنتی و ساز های سنتی هستش.همانطور که در مطلب انواع موسیقی توضیح دادم.موسیقی سنتی  از موسیقی های قدیمی و اصیل هستش.یه سوال؟منظور از موسیقی سنتی و آموزش موسیقی سنتی چیه؟
ببینید ما چند تا تعریف اساسی داریم که ماهیت هر نوع موسیقی و هدف اون موسیقی رو مشخص میکنه.به طور مثال موسیقی ذات رپ هدف اعتراض و یا شکایت از یه موضوعی رو داره.قاعدتا این نوع موسیقی از ساز ها و ملودی های ملایم استفاده نمیک
هفتمین جمعه پاییز هم سپری شد و من همچنان پاهامو گردوندم روی هم و کاسه چه کنم؟ چه کنم دست گرفتم :))
سردرگمم، نمی‌دونم باید چیکار کنم! نمی‌دونم چطوری تصمیم بگیرم و خودم و زندگیمو جمع و جور کنم!
همه‌ش منتظرِ یه تلنگر، فرشته نجات و یه کورسوی امیدم و خودم عاجزترینم این روزا :))
هی به خودم میگم مهی؟ قول میدم همه چیزو درستش کنم، تو فقط قول بده غصه‌مو نخوری و باز ازین که می‌بینم اونقدی که باید تلاش نمی‌کنم بغض می‌کنم :))
هی به خودم میگم تو قوی‌ای و نب
هفتمین جمعه پاییز هم سپری شد و من همچنان پاهامو گردوندم روی هم و کاسه چه کنم؟ چه کنم دست گرفتم :))
سردرگمم، نمی‌دونم باید چیکار کنم! نمی‌دونم چطوری تصمیم بگیرم و خودم و زندگیمو جمع و جور کنم!
همه‌ش منتظرِ یه تلنگر، فرشته نجات و یه کورسوی امیدم و خودم عاجزترینم این روزا :))
هی به خودم میگم مهی؟ قول میدم همه چیزو درستش کنم، تو فقط قول بده غصه‌مو نخوری و باز ازین که می‌بینم اونقدی که باید تلاش نمی‌کنم بغض می‌کنم :))
هی به خودم میگم تو قوی‌ای و نب
دانلود آهنگ بارون بارونه پیش من میمونه مسعود صادقلو DisDroid UK
ببین اگه بارون بباره چترت میشم
باز داره بارون میزنه یعنی چطوره حالت
بارون نم نم چترو خیابون
دانلود آهنگ من اگه عجیبه رفتارم و معلوم نیست اصلا کارم تو بفهم چمه
دانلود آهنگ یه جوری گرفتارت شدم راه فراری نیست
دانلود آهنگ دلیل این دل تنگمی تو اونی که واسش میجنگمی تو میدونی ماه قشنگمی تو
دانلود آهنگ دلتنگی یعنی تو یعنی من یعنی من و تو بی هم
دانلود آهنگ لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی
از من به شما نصیحت و وصیت
در دوران عقد، عیب و حسن همسرتان را به احد الناسی نگویید؛ مگر مشاورِ خداترسِ کار بلد.
علی الخصوص خانواده‌ی درجه‌ی یک!
و بعدتر، دوستان.
چون از این دو برچسب نمی‌توانید فرار کنید:
۱. حالا اولاشه، همه‌ی مردها اولش جوگیرن.
۲. دیدی ما گفتیم عیب و ایراد دارن تو چشم و گوشت رو بستی و ول کن نبودی؟
 
تجربه نوشت: گاهی فکر می‌کنیم به اشتراک گذاشتن دیدهها و شنیده‌هامون از همسر با دیگران باعث میشه راه و چاه زندگی رو یاد بگیریم یا جل
Soccer Stars – ستاره های فوتبال یک بازی زیبا در سبک بازی های ورزشی مسابقه ای است که جدیدترین نسخه آن به تازگی توسط استودیو Miniclip برای سیستم عامل ANDROID در Google Play منتشر شده است.
این بازی فوتبالی اندرویدی با داشتن میلیون ها بازیکن در سراسر دنیا از برترین بازی ها در این سبک به شمار می رود.
در این گیم ورزشی شما می توانید رقیب خود را به صورت دلخواه انتخاب کرده و با پا به توپ شدن در زمین فوتبال مهارت خود را در زدن شوت و گل های زیبا نشان داده و خود را به عنوان

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت گوهرباستان